عکس نوشته های جدید از سخن بزرگان و اندیشمندان
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اخراج نشدن در چت روم ها | 23 | 9351 | khanevadehh |
اسپمر بلاگفا | 1 | 2013 | khanevadehh |
معرفی دامنه رنک 1 ثبت نشده | 1 | 1877 | khanevadehh |
اس ام اس خنده دار و جوک | 2 | 2269 | khanevadehh |
اموزش ساخت بنر متحرک در فتوشاپ CS5 | 3 | 2996 | khanevadehh |
عکس احتمالی تاون هال ۱۱ | 1 | 1916 | khanevadehh |
دانلود نرم افزار ساخت بنر | 4 | 3359 | nikanengin |
اموزش درست ارتباط میکرو با کامپیوتر | 7 | 4830 | shayanrad |
معرفی سایت های مفید و کاربردی | 8 | 4831 | msm1365 |
عکس نوشته های جدید از سخن بزرگان و اندیشمندان
تصاویری از بازار سنتی کاشان
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمیرود.
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد، اما دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند و هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکند محرم بیمارش است، اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوانتر میشود.
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟
پورتال سرگرمی و تفریحی